ایرانشهر

۱۳۸۹ مرداد ۲۰, چهارشنبه

فلسفه چیست ؟

مقاله ی کوتاه زیر بخش هایی از کتاب "مسائل تاریخ فلسفه " نوشته تئودور اُی زرمان ، ترجمه ی پرویز بابایی است .


تئودور ای زرمان ، فیلسوف ، مورخ فلسفه و عضو پیوسته ی فرهنگستان علوم روسیه ، متولد 1914 در دهکده ای واقع در اودسا زاده شد.وی به سال 1983 در مدرسه عالی فلسفه ، ادبیات و تاریخ ، رشته ی فلسفه را به پایان برد و سپس در فلسفه ی کلاسیک آلمانی به پژوهش پرداخت و در آن تخصص یافت. در این کتاب مؤلف ضمن مروری بر تاریخ فلسفه به ویژه مکاتب کانت، هگل و نمایندگان جدید آنها ،به معرفی و نقد مکاتب فلسفی معاصر غرب – نو پزیویتیسم ، پراگماتیسم ، اگزیستانسیالیسم، پدیدار شناسی و نیز پزیتیویسم منطقی یا فلسفه ی تحلیل زبان پرداخته است .





معنای پرسش فلسفه چیست ؟



در فلسفه به پرسش «فلسفه چیست؟» پاسخ های گوناگونی داده شده است . این پاسخ ها نه می توانند درست و نه نادرست تلقی شوند . نکته اینجاست که هر پاسخی به پرسش مفروضی پیش از همه پاسخ به پرسش دیگر ، پرسش خاص تر است . مثلا تعریف ارسطو از فلسفه اساسا تعریف خود فلسفه ی ارسطو است . ولی اینکه فلسفه ی ارسطو یا هر فلسفه ی دیگری تا چه حد نماینده ی تعریف موثق گوهر فلسفه است ، چنانکه میدانیم تابع تغییر تاریخی است .گردو گرد است اما هر گردی گردو نیست ! تاریخ فلسفه نشان میدهد ، تقریبا تمامی فیلسوفان معتقد بوده اند که آیین آنها بیان حقیقی گوهر تغییر نا پذیر فلسفه است .

معنای پرسش «فلسفه چیست؟» مربوط است به معنای تمامی پرسش های فلسفی و به طور کلی و به مقامی که فلسفه در طی تاریخ گذشته داشته و دارد .بدیهی است در پاسخ دادن به پرسش « فلسفه ی شیلینگ چیست ؟» یا «فلسفه ی نیچه چیست ؟» یا ... هیچ دشواری وجود ندارد ، نه بدان سبب که پاسخ به این پرسشها ساده است بلکه از آن رو که محتوای آنها دقیقا تعریف شده است . ولی برای پاسخ به پرسش «فلسفه چیست؟» باید از آن چیزی که شیلینگ ، نیچه و ... را از سایر دیگر فیلسوفان متمایز میکند چشم پوشید . لیکن پس از این تجرید یعنی حذف تمایز های میان فلسفه ها چه باقی میماند . هویتی انتزاعی ؟ ولی این تنها موردی از هویت انضمامی است که ارزش آن مستقیما وابسته به ارزش تمایزی است که در آن هست .

وجود گروهی از فیلسوفان ناسازگار ، حل پرسش « فلسفه چیست ؟» را بس دشوار می سازد ولی خود همین وضع گواه بر این حقیقت است که هر قدر آگاهی های واقعی برای حل آن بیشتر فراعم باشد ، دشواری پاسخ دادن بیشتر میشود . به خلاف کارناشناسان در فلسفه ، فیلسوفان این آگاهی را در اختیار دارند . بنابر این پاسخ به پرسش «فلسفه چیست؟» برای ایشان به ویژه دشوار می نماید .

با این همه سراسر تاریخ فلسفه به عمارتی می ماند که در آن هر اندیشمند برجسته به جای ساختن اشکوب بعدی آنچه را ساخته شده ویران و از نو پی ریزی میکند . هیچ اندیشه ، مفهوم یا حقیقتی وجود ندارد که برای پرس و جو باز نباشد . پرسشهایی که حل شده اعلام شده اند (و غالبا بالفعل حل شده اند ) دائما از نو به صورت پرسشی در می آیند . آیا دلیل آن نیست که که چرا پرسش «فلسفه چیست؟» از آغاز تا کنون همواره مورد بحث بوده است ؟ در واقع ارزش هر مکتب فلسفی از نوع پرسش هایی که پیشنهاد میکند سنجیده میشود نه از پاسخ هایی که میدهد و این در میان علوم دیگر بی مانند است.

تمامی مکتب های برجسته فلسفی یکدیگر را نفی میکنند . این حقیقتی تجربی است که علم فلسفی-تاریخی از آت آغاز میکند . این نفی کردن ممکن است مجرد ، متافیزیکی یا مشخص و دیالکتیکی باشد . ول به هر حال این همان چیزی است که هر دستگاه فلسفی را از دیگری متمایز مینماید .

در فلسفه تعریف واحدی از مفاهیم وجود ندارد حتی در باره ی مفهوم خود فلسفه . وجوه مشخص حکم فلسفی تقریبا همیشه بدیهی هستند زیرا یک تعریف یک تعریف سلبی از فلسفه (یعنی تعریف آن چیزی که فلسفه نیست ) معمولا دشوار نیست . با این همه ماهیت خاص فلسفه هنوز به صورت مساله ای باقی مانده است . بنا براین پرسش « تعریف فلسفه »را میتوان چونان یکی از مسائل اساسی فلسفی طبقه بندی کرد و به همین گونه نه از سوی کسانی که چیزی از فلسفه نمی دانند بلکه از سوی کسانی که خودشان را وقف مطالعه ی آن کرده اند می تواند مورد بحث قرار گیرد . بدین گونه فلسفه نه تنها برای دیگران بلکه برای خودش نیز به صورت مساله ای در می آید . طرح این مسئله به تکامل خود آگاهی فلسفه و بروز خود- انتقادی آن می انجامد. بدین گونه فلسه اساسا از دیگر دستگاه های شناخت از این لحاظ که دائما خود را در باب ماهیت ، هدف ] و میدان تحقیق مورد پرسش قرار می دهد متفاوت است .

این وجه فلسفه حتی در روزگار یونان باستان نیز وجو داشت . در آن هنگام که سقراط چونان مرامنامه ای فلسفی گفته ی هاتف معبد دلفی « خود را بشناس» را اعلام داشت .

هگل گوشزد میکند که مکتب هایی که ار گفته ی سقراط : « خود را بشناس» پیروی می کنند در واقع رابطه ی تفکر با وجود را مورد رسیدگی قرار میدهند و می کوشند طرف ذهنی شناخت بشر را افشا میکنند که در نتیجه « موضوع فلسفه به صورت خود فلسفه همچون یک علم شناخت در می آید ».

فردریش شلینگ حق داشت که می گفت : « مفهوم فلسفه خود نتیجه ی فلسفه است که همچون علمی نامحدود ، علم خودش نیز هست». گوهر مساله ای که شلینگ به درستی بیان میدارد این است که مفهوم فلسفه نتیجه ی تکامل تاریخی آن است و محتوای متضاد این مفهوم بازتاب تضادهای واقعی تکامل فلسفه و بازتاب همه ی آن چیزی هایی است که هم شکل و هم محتوای تکامل آن را تعیین میکند .

فیشته اعلام میکند که وظیفه ی ابتدایی فلسفه آن است که به این پرسش پاسخ دهد که « سرنوشت انسان و مقصد او در عالم چیست ؟» - هدف غایی هر بررسی فلسفی عبارت است از پاسخ به پرسش « هدف و غایت دانشمند یا هدف عالیترین و صادق ترین انسانها چیست ؟» . این پنداشت از انسان همچون کسی که گوهر اجتماعی عقلی خود را به کاملترین وجهی در علم به تحقق در می آورد و در نظر فیشته به معنای آن است که فلسفه عبارت از آموزشی علمی است یعنی حل کننده ی پرسشهایی است که کانت پیشنهاد کرده است . بدیهی است که این پنداشت تازه از مفهوم و هدف فلسفه در عین حال طرح تازه ای از پرسش «فلسفه چیت؟» است.

انقلاب علمی و فنی و دستاورد های حیرت انگیز آن ، تضادها ، دورنماها ، و پیآمد های اجتماعی آن، به پرسش های فلسفی جدیدی راه می گشاید.

اهمیت اجتماعی پرسش «فلسفه چیست؟» در نوشته های مارتین هایدگر اگزیستانسیالست معنای خاصی می یابد . برداشت او تقریبا چنین است : در عصر هسته ای ، انرژی هسته ای – گوهر درونی ماده که رابطه ی ادراک ناپذیری با تمامی وجود دارد – آینده ی ما را تعیین می کند ولی منبع اصلی علم ، فلسفه است . فلسفه یعنی آگاهی از شناخت ناپذیری وجود این است شعار که « باید بر سر درواز ها تاریخ خود ما و حتی به جرئت می توان گفت باید بر سر دروازه های عصر تاریخی – جهانی معاصر که به نام عصر هسته ای معروف است نوشته شود » . هایدگر به خود اجازه می دهد فرایند تاریخیواقعی – یعنی روابط اجتماعی متضادی را که در نتیجه ی آن کشف انرژی هسته ای در بمب اتمی برای انسان ، از تکامل فلسفه، از گرایش برای شناختن گوهر وجود ناشی میشود . هایدگر از این دیدگاه که تعبیری بدبینانه از پیشرفت علمی و فتپنی و شناخت به طور کلی در خود دارد در پاسخ به پرسش «فلسفه چیست ؟» فلسفه را چونان آگاهی از سر نوشت فاجعه آمیز و غم انگیز بشر میداند : « این پرسش ار آن رو تاریخی نیست که دریابیم چگونه آنچه «فلسفه» خوانده می شود پدید آمده و گسترش یافت . این پرسش بدان معنا تاریخی است که پرسش سرنوشت است ».



کتاب "مسائل تاریخ فلسفه " . صفحات 61 تا 99

۱۳۸۹ مرداد ۱۰, یکشنبه

برو به کویر ... بدرود !




دشتها نام تو را می گویند

کوهها شعر مرا میخوانند

کوه باید شد و ماند ،

رود باید شد و رفت ،

دشت باید شد و خواند ...

در من این جلوه ی اندوه ز چیست ؟

در تو این قصه ی پرهیز - که چه ؟

در من این شعله ی عصیان نیاز ،

در تو دمسردی پاییز - که چه ؟

حرف را باید زد !

درد را باید گفت !

سخن از مهر من و جور تو نیست .

سخن از متلاشی شدن دوستی است ،


                            و عبث بودن ِ پندار سرور آور ِ مهر ...