شوق است در جدایی و جور است در نظر...
بگذار تا مقابل روی تو بگذریم/ دزدیده در شمایل خوب تو بنگریم
شوق است در جدایی و جور است در نظر/هم جور به که طاقت شوقت نیاوریم
گفتی ز خاک بیشترند اهل عشق من/از خاک بیشتر نه که از خاک کمتریم
ما را سری است با تو که گر خلق روزگار/ دشمن شود و سر برود هم بر آن سریم
روی ار به روی ما نکنی حکم از آن توست/بازآ که روی در قدمانت بگستریم
ما با توئیم و با تو نه ایم اینت بوالعجب!/در حلقه ایم با تو و چون حلقه بر دریم
نه بوی مهر می شنویم از تو ای عجب/نه روی آن که مهر دگر کس بپروریم
از دشمنان برند شکایت به دوستان/چون دوست دشمن است شکایت کجا بریم؟
ما خود نمی رویم دوان در قفای کس/آن می برد که ما به کمند وی اندریم
سعدی تو کیستی که در این حلقه کمند
چندان فتاده اند که ما صید لاغریم
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی