رند ...
تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود / سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود
حلقه ی پیر مغان از ازلم در گوش است / بر همانیم که بودیم و همان خواهد بود
بر سر تربت ما چون گذری همت خواه / که زیارتگه رندان جهان خواهد بود
برو ای زاهد خودبین که ز چشم من و تو / راز این پرده نهانست و نهان خواهد بود
ترک عاشق کش من مست برون رفت امروز / تا دگر خونِ که از دیده روان خواهد بود
چشمم آندم که ز شوق تو نهد سر به لحد / تا دم صبح قیامت نگران خواهد بود
بخت حافظ گر ازین گونه مدد خواهد کرد
زلف معشوقه بدست دگران خواهد بود
حلقه ی پیر مغان از ازلم در گوش است / بر همانیم که بودیم و همان خواهد بود
بر سر تربت ما چون گذری همت خواه / که زیارتگه رندان جهان خواهد بود
برو ای زاهد خودبین که ز چشم من و تو / راز این پرده نهانست و نهان خواهد بود
ترک عاشق کش من مست برون رفت امروز / تا دگر خونِ که از دیده روان خواهد بود
چشمم آندم که ز شوق تو نهد سر به لحد / تا دم صبح قیامت نگران خواهد بود
بخت حافظ گر ازین گونه مدد خواهد کرد
زلف معشوقه بدست دگران خواهد بود
دو یار زیرک و از باده ی کهن دو منی / فراغتی و کتابی و گوشه ی چمنی
من این مقام بدنیا و آخرت ندهم / اگر چه در پیم افتند هر دم انجمنی
هر آنکه کنج قناعت به گنج دنیا داد / فروخت یوسف مصری به کمترین سمنی
بیا که رونق این کارخانه کم نشود / به زهد همچو تویی یا بفسق همچو منی
ز تند باد حوادث نمی توان دیدن / در این چمن گلی بودست یا سمنی
ببین در آیینه ی جام نقش بندی غیب / که کس بیاد ندارد چنین عجب زمنی
از این سموم که بر طرف بوستان بگذشت / عجب ! که بوی گلی هست و رنگ نسترنی
به صبر کوش تو ایدل که حق رها نکند / چنین عزیز نگینی بدست اهرمنی
مزاج دهر تبه شد در این بلا حافظ
کجاست فکر حکیمی و رای برهمنی
( بماسبت بیستم مهر ، یاد روز لسان الغیب)
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی