ایرانشهر

۱۳۸۷ بهمن ۱۸, جمعه

درود

درود بر ایران و ایرانی !


ياري اندر كس نمي بينم ياران را چه شد / دوستي كي آخر آمد دوستداران را چه شد

آب حيوان تيره گون شد خضر فرخ پي كجاست / خون چكيد از شاخ گل ابر بهاران را چه شد

كس نمي گويد كه ياري داشت حق دوستي / حق شناسان را چه حال افتاد ياران را چه شد

لعلي از كان مروّت بر نيامد سال ها ست / تابش خورشيد و سعي باد و باران را چه شد

شهرياران بود و خاك مهربانان اين ديار / مهرباني كي سر آمد شهرياران را چه شد

گوي توفيق و كرامت در ميان افكنده اند / كس به ميدان در نمي آْيد سواران را چه شد

صد هزاران گل شكفت و بانگ مرغي بر نخاست / عندليبان را چه پيش آمد هزاران را چه شد

حافظ ز اسرار الهي كس نمي داند خموش / از كه مي پرسي كه دور روزگاران را چه شد



برچسب‌ها:

1 نظر:

  • fگمان می کنم دچار رگ پنهان رنگ ها هستی
    دچار یعنی عاشق
    و و فکر کن چه تنهاست اگر ماهی کوچک
    دچار آبی بیکران رنگ ها باشد . . .
    ه
    بسیار نیکو و پسندیده بود
    جاوید باشی !

    توسط Anonymous ناشناس, در ۲۱ بهمن ۱۳۸۷ ساعت ۱۲:۵۲  

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]



<< صفحهٔ اصلی