ایرانشهر

۱۳۸۹ تیر ۲۴, پنجشنبه

ای صبا ...


ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار/ ببر اندوه دل و مژده دلدار بیار

نکته‌ای روح فزا از دهن دوست بگو/ نامه‌ای خوش خبر از عالم اسرار بیار

تا معطر کنم از لطف نسیم تو مشام /شمه‌ای از نفحات نفس یار بیار

به وفای تو که خاک ره آن یار عزیز/ بی غباری که پدید آید از اغیار بیار

گردی از رهگذر دوست به کوری رقیب/ بهر آسایش این دیده خونبار بیار

خامی و ساده دلی شیوه جانبازان نیست/ خبری از بر آن دلبر عیار بیار

شکر آن را که تو در عشرتی ای مرغ چمن/ به اسیران قفس مژده گلزار بیار

کام جان تلخ شد از صبر که کردم بی دوست/ عشوه‌ای زان لب شیرین شکربار بیار

روزگاریست که دل چهره مقصود ندید/ ساقیا آن قدح آینه کردار بیار

دلق حافظ به چه ارزد به می‌اش رنگین کن/ وان گهش مست و خراب از سر بازار بیار
 
 
 
 
 

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]



<< صفحهٔ اصلی